سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نمازگزار محبّت فرشتگان و هدایت وایمان و نور معرفت دارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

 

12-10-94

 

مرحله سوم:چگونه طرح سوال کنیم؟

 

نکته هایی که در سوره هست و جای تامل دارد که ممکن است از آنها سوالی را در بیاوریمْ آنها را مشخص کنیم.

 

ملاک پرسشهای  چینشی:

 

 1-خروج از روال طبیعی 2-وجود قالبهای متعدد برای روال طبیعی

 

خروج از روال طبیعی یعنی اینکه: کلامی را می بینید بر اساس محتوایی که در همان نگاه اول برداشت می کنید می گویید خوب این روال اینجا طبیعی است که این مطلب، این طوری بیان شود. اما در بعضی موارد هم می رسید که چرا این، این طوری شدمثلا در این سوره روال طبیعی این طور است که پیامبر لااعبد ماتعبدون وقتی هم که می رسد به کافر بگوید لاتعبدون مااعبد این خیلی طبیعی است. ولی روال عوض می شود می فرماید ولاانتم عابدون ما اعبد این را می گوییم خروج از روال طبیعی .

 

اما گاهی خروج از روال طبیعی نیست ولی برای بیان وارائه یک محتوا قالب های متعددی دارید بعد این سوال پیش می آید که چرا این قالب انتخاب شده است. که گاهی این تامل در قالب های متعدد منشا این می شود که سوالات چینشی را مطرح کنیم.

 

تفاوت سوالات ترکیبی با سوالات چینشی:

 

ترکیب یعنی اینکه: در مرحله قبل از پرسشها اگر سوره یک جایی ترکیبش را نمی فهمیم برویم دنبال اینکه ترکیب نحوی اش را متوجه شویم و حل کنیم. اگر ترکیب شکلهای مختلفی دارد برویم بررسی کنیم و شکلهای تاثیر گذار در معنا را پیدا کنیم. بعد دنبال این باشیم که کدام شکل مناسب تر است مثلا عطف ها در این سوره چه طوری اینها را عطف کنم. آیا طولی یا دو به دو عطف کنم. یا مثلا در سوره اول بقره لاریب فیه که ترکیب های مختلفی دارد. حال است یا خبر این را می گوییم بحث ترکیبی ولی معنایش این نیست که هیچ ترکیبی مورد سوال قرار نمی گیرد گاهی ممکن است همان ترکیبی که می آورید توی بحث اونجا نگاه می کنید که اون ترکیب خروج از روال طبیعی دارد فلذا سوال می کنیم. ولی سوالمان سوال ترکیبی نیست که این ترکیبش چیست؟ مثلا ها انتم اولآء این وجه ترکیبش را گشتیم و متوجه شدیم اما سوال چینشی این است  که اینجا چرا این را انتخاب کرد؟ چه نکته ای بوده روال طبیعی این نیست راحت می توانست بگوید.... با یک بیان دیگر بگوید. پس ترکیبی به خودی خود سوال چینشی ندارد اما بعضی ترکیبها به لحاظ خروج از روال طبیعی به لحاظ اینکه قالب متعددی وجود دارد سوال چینشی دنبال دارد. گاهی هم وجوه ترکیبی مثلا 5وجه ترکیبی برای لاریب فیه است سوالم این است که بر اساس این محتوا کدام وجه را بپذیرم؟ اگر حال باشد با قبلی هماهنگ است خروج از روال طبیعی ندارد اگر خبر باشد با قبلی هماهنگ است یعنی وجوه ترکیبی زمینه می شود برای سوال چینشی . پس سوالات ترکیبی از سوالات چینشی جداست که از حیث قواعد نحوی چه جایگاهی دارد؟ اما چینش یعنی این مورد این قالب کلامی چرا انتخاب شده است این چرا وقتی مطرح می شود که شما وقتی کلام را می بینید یک روال طبیعی را درک می کنید بعد می بینید که این از روال طبیعی خارج شده است یا قالب های متعدددی می­بینی برایتان سوال می شود چرا این قالب انتخاب شده است.(ممکن است گفته شود که سوال چینشی چرایی است نه چیستی زیرا چیستی باید در ترکیب حل شده باشد.)

 

چینش یعنی این به جای اینکه مثلا بگوید ولاتعبدون ما اعبد می گوید لا انتم عابدون ما اعبد داستان هم فقط این نیست که جمله اسمیه یا فعلیه شد نیست یعنی محتوا داریم یک روال طبیعی دارند این از آن روال خارج شده است. روال طبیعی یعنی اقتضای قواعد گفتگو است یعنی اگر شما پیچیدگی در ذهنتان نباشد همین طور راحت حرف می­زنید

 

نمونه کار روی سوره کافرون:

 

نکته و منشا سوال اول: شروع سوره: اینگونه شروع کردن محل سوال است. قل یا ایها الکافرون آیا اینجا خروج از روال طبیعی است؟ یا احتمال قالبهای مختلف و انتخاب یک گزینه است؟ اول باید مشخص کنیم که در شروع چه داریم؟ قل و بعد یک نکته خطاب داریم. یا ایها الکافرون خطابی که اگر در آیات قرآن نگاه کنید شاید همین یک مورد باشد یا ایها الذین کفرو داریم ولی یا ایها الکافرون خیر . قل را توضیح دادیم که باید سوال کنیم که چرا پیامبر مامور شدند که پیام را بگویند یعنی شروع با قل به تنهایی نمی تواند مورد سوال باشد. حال سوال از این خطاب است که چرا گفته یا ایها الکافرون؟ روال طبیعی کدام است اینکه یا ایها الکافرون یا اینکه للکافرین چه طوری می سنجیم یک موقع در قالب این کلام می بینیم یک وقت در مجموعه فضای قرآنی می بینیم که اشاره شد که ما این جور خطابی نداریم یک موقع این طور که خدایی که کسانی که اورا قبول ندارند می خواهد پیامی برساند نه به مردم نه به مومنین به کسانی که قبولش ندارند. اینجا آیا طبیعی اش این است که یا ایها الکافرون یا بگوید للکافرین کدامش طبیع است این جای تامل دارد. شمایی که با کسانی می خواهی حرف ی بزنی که قبولت ندارند خدا میخواهد موضع گیری با آنها انجام بدهی طبیعی اش این است که بگوید قل للکافرین برو به کافرین بگو لااعبد ما تعبدون این که می گوید این جوری برو بگو یا ایها الکافرون این جای تامل دارد که از روال طبیعی اش رفته بیرون یا خیر؟

 

جهت دیگر در شروع: خداوند می تواند طوری دیگر هم شروع کند گزارشی باشد گزارش از پیامبر یا از مومنین، یا ایها الکافرون لا یعبد الرسول ما تعبدون می توانست به جای قالب خطابی قالب گزارشی بیاید. ما نکته ای داشتیم برای طرح سوال بعدبررسی کردیم که ایا خروج از روال طبیعی است یا نه یا قالب های متعدد دارد بعد از دل اینها می خواهیم سوال بیرون بکشیم.

 

1-قل للکافرین2- قل یا ایها 3-گزارشی

 

اگر این طور نگاه کنیم چه سوالاتی می توانیم مطرح کنیم؟ شروع با قل و ماموریت یافتن مخاطب : سوال این گونه می شود 1-چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب شروع می شود؟ (چرا گفتیم مخاطب؟ سوال این است که این اختصاص به پیامبر دارد یا خیر هر کسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند جایگاه هدایتی پیامبر را پید ا کند همین ماموریت را دارد و همین شیوه را باید عمل کند.)

 

پس منشا سوال یک بحث شروع بود و بحث دیگر بحث خطاب بود .2- چرا با کافران مستقیم و با خطاب شروع شده است؟

 

منشا دوم سوال: فعلیه و اسمیه بودن جمله ها:

 

گاهی جمله تفاوتش فقط در اسمیه و فعلیه بودن است مثلا می فرماید لا اعبد ما تعبدون و برای آنها می گوید ولا انتم عابدون ما اعبد اما گاهی خیر نوع اسناد هم عوض می شود ولا انتم عابدون ما اعبد پس حواسمان باشد صرف اینکه مثلا وقتی می گویید زید جاء  فعلیه اش می شود جاء  زید ولی اگر گفتیید زید جائئ این با جاء زید و زید جاء متفاوت است.

 

سوال مطرح می شود که روال طبیعی این است که انسان بخواهد صحبت کند همان روالی که از خود پیامبر گزارش می شود نسبت به کفار هم همان روند باشد لا اعبد ما تعبدون و لا تعبدون ما اعبد . روال طبیعی هماهنگی نفی ها از حیث اسمیه و فعلیه بودن جمله ها و نوع اسناد در طرف پیامبر و در طرف کفار اگر این به هم می خورد باید دنبال دلیلی باشیم. چرا به هم خورد؟

 

سوال این می شود: بر اساس مجموع تفاوتها را در نظر بگیریم تفاوت در ناحیه پیامبر که یکجا اسمیه و یکجا فعلیه است یکجا اسناد وصفی است و یکجا فعلی است. در ناحیه کافران خیر در هر دو جا اسمیه و با اسناد وصفی است. هم می توانیم یک یک سوال کنیم و هم این که مجموع را مورد سوال قرار دهیم. چرا برای نفی عبودیت پیامبر نسبت به معبود کفار یکبار جمله اسمیه و یکبار جمله فعلیه به کار رفته است اما برای نفی عبودیت کافران از جمله اسمیه یکسانی استفاده شده است؟ جنبه اسنادی بود. اما جنبه وصفی  اما جنبه وصفی جرا نفی عبودیت به دو شکل نفی بندگی کردن ونفی عابد و بنده بودن امده است تعبدون اعبد بندگی کردن ولی عابد بنده بودن آیا این تفاوت به نفی ادعا یا توهم بندگی از سوی کافران اشاره دارد؟ که این احتمال باید باز شود (از پیامبر عابد و اعبد نفی می شود ولی از کفار عبدون مطرح ونفی می شود.)

 

سومین منشا و نکته ای که برای طرح سوال مطرح است. بحث زمان فعل هاست. در آیه اول می فرماید لا اعبد که برای نفی مستقبل است به خلاف ما که برای گذشته وحال بود آ«چه که شما می پرستید مضارع است حال و آینده را می گوید در آیه بعد می فرماید لا انتم عابدون ما اعبد زمان اعبد مضارع که حال  وآینده است بعد می فرماید ولا انا عابد ما عبدتم زمان عبدتم گذشته است این تغییر زمانها طبیعی است یا خروج از روال طبیعی است؟ خیر طبیعی نیست زیرا روال طبیعی این است که زمانها یکسان بیاید که اگر برای خودمان نفی کردیم آینده را برای آنها هم نفی کنیم آینده را و اگر در دو آیه بعد نفی ماضی کردیم برای آنها هم نفی ماضی کنیم از جهت دیگر فرمودید لا اعبد ما تعبدون در آیه دوم می توانستید بگویید لا انا عابد ما تعبدون تغییر برای چیست؟ چه اتفاقی افتاده است؟ این خروج از روال طبیعی باید مارا برساند به یک سوال

 

سوال: تفاوت زمانها در این موردها چه نکته ای دارد ممکن است که یک احتمالی را هم کنارش بیان کنیم. آیا تفاوت زمانی در ما تعبدون و ما به ریشه کفر و پیشینه های آن توجه می دهد یا به تفاوت معبودهای امروز و گذشته کافران اشاره می کند؟ ما عبدتم به پیشینه کفر تفاوت معبودها که دیروز بتهایی را می پرستید امروز هم بیتهایی می پرستید مخصوصا که عبدتم صله ما است ما تعبدون یعنی آنچه که می پرستید الان ما عبدتم یعنی آنچه که می پرستیدید. هم می تواند به تفاوت معبودها توجه داشته باشد وهم به تفاوت پیشینه کفر توجه بدهید. که قبل از اینکه به پرستش این معبودها برسید چیزهای دیگری ماوراء اینها وجود دارد. که آنها باعث این می شود که شما به اینجا برسید.

 

مقام بیان با قالب های زمانی ساده است ولی اینکه بخواهیم کشف کنیم که چرا از این قالب های بیانی و زمانی استفاده کرده است کمی مشکل است. زیرا در این صورت جمع بندی، مقایسه کردن و ... دارد که هنگام استعمال اینها را در نظر نمی گیریم. فعل ماضی گاهی برای زمان به کار می بریم و گاهی برای تقدم چیزی مثلا چیزی مقدم بوده است و قتی می خواهید از آن صحبت کنید ا زفعل ماضی استفاده می کنید.

 

وقتی خدا از زمان صحبت می کند قصه زمان برای خدا مثل قصه زمان برای مانیست زیرا: ما خودمان زمان مندیم که الان در زمان حالیم و در اینده در زمان آینده و در گذشته بودیم چیزهایی گذشته و چیزهایی نیامده است اما برای خدا این طور نیست ممکمن است که داستان زمان در بیانات قرآنی طوری دیگر باشد. البته این به این معنا نیست که گاهی با در ک زمانی ما از زمان با ما سخن نمی گوید.

 

منشا چهارم: تکرارها. ممکن است که مسائل گذشته را جواب بدهیم دیگر اینجا قائل به تکرار نشویم. مخصوصا اگر ترکیب عطفی دو به دوی آیات را بپذیریم. ولی چون هنوز آن سوالات را جواب نداده ایم هنوز این سوال جا دارد. تکرار معمولا خروج از روال طببیعی است مگر جایی که متوجه نشده یا اعلان خطر می خواهید بکنید. اصل کلی در محاورات این است که تکرار نباشد مثلا در کلمات معصومین یا قرآن می بینیم خیلی کم است که تکرار باشد. زیرا مهم این است که شما یک پیام بدهید و معمولا با یکبار این اتفاق می افتد.

 

سوال: ایا تکرار رخ داده است یا خیر؟ آیا این ایه ها با توجه به بکارگیری جمله ها ی اسمیه وفعلیه دارند با تفاوتهایی که مطرح شد آیا نفی عبودیت تکرار می شود.

 

جایی که ترکیب می آید و سوال چینشی می شود مثل این آیه است که دو تا عطف داریم ممکن است که طولی ایه ها را به هم عطف کنیم ویا دو به دو تعیین این دو تاثیر می گذارد که اینجا تکرار اتفاق افتاده است یا خیر؟لذا می توان این سوال را هم کرد که آیا جمله ولا انتم عابدون در ایه دوم را می توان در برابر لا اعبد ما تعبدون دانست و این جمله و لا انا عابد ما عبدتم دانست؟ تا نتیجتا تکراری اتفاق نیفتد. که وجه ترکیبی است که می تواند بیاید اینجا سوال چینشی شود. کمک کند که کدام وجه مناسب تر است. بهترین وجه با تناسب با مجموعه کلام انتخاب می شود. ()

 

منشا پنجم: چرا محور عبودیت قرار گرفته است اگر بحث سر دین است بگه من دین شما را نمی پذیرم و شما هم دین من را نمی پذیرید اگر بحث سر خداست شما خدا را نمی پذیرید و من هم بتهای شما را نمی پذیرم. نمی گوید لا اعبد الاصنام التی تعبدونه یعنی نمی خواهد اسمی از اصنام باشد ما اعبد هم اسمی از خدا بیان نمی شود. محور روی عبودیت است که یکجا فاعلش کافران است و یکجا پیامبر صلی الله علیه وآله . چی پرستیده می شود و چی پرستیده نمی شود بر اساس من است و بر اساس این تعیین می شود.

 

ایا خروج از روال طبیعی است؟ (می تواند در سوال چینشی قرار بگیرد به لحاظ اینکه "ما تعبدون" که ما، را باز نمی کند و که چیست معبود. به این لحاظ چینشی است.)خروجی اتفاق نیفتاده است. ولی محوریت به یک چیزی داده شده است بدل هایی دارد که حتی اگر بخواهد همین مفهوم را منتقل کند می توانست بدلش چیزی دیگری بیاورد خدا را محور قرار بدهد و بتها -ولی محوریت آمده شده عبودیت. این انتخاب چرا اتفاق افتاده است؟ که می تواند منشا یک سری سوالات شود.

 

سوالات: چرا عبودیت محور نفی و اثبات قرار گرفته است آیا عبودیت ریشه کفر و ایمان است وریشه دینها و آیین های مختلف است؟

 

توضیح: اگر انسان بنده هواهایش باشد یک آیین دارد و اگر بنده طاغوت باشد یک ایین را پیروی می کند. اگر بنده خدا باشد یک آیین دارد. این عبودیت است که دین را تعیین می کند. وقتی انسان بنده هواهایش شد همه کنش و واکنشهای انسان کجا با چه شکلی از منشا عبودیت برخواسته است.

 

یک وجه ریشه های کفر همین است و لا انتم عابد ما عبدتم شما قبل از اینکه رسول الله بیانات را ارائه کند در مرحله قبل از آن عبودیتی داشتید وقتی که تن به عبودیت طاغوت می دهید پشت سرش یک رفتار دارید. یک نظام رفتاری دنبالش دارید. انسان محال است که بدون بندگی بماند خواه ناخواه بنده است. حتی کسی که می گوید من آزادم به آزادی تن داده است.

 

منشا ششم: نفی دو طرفه عبودیت: آیا خروج از روال طبیعی هست یا خیر؟ فرض سوره وقتی این است که مخاطب کفر را با خود دارد که می فرماید یا ایها الکافرون این تمام است و معلوم است که اینها پرستنده خدا نیستند. پس این بیانات به این شکل وصفی ولا انتم عابدون ما اعبد این بیان نفی است در دو تا آیه این یعنی چی؟ نگفت ولا تعبدون ما عابد که آینده را دارد نفی م یکند . این چه نکته ای دارد چرا دارد این طوری مطرح می کند اگر این طوری نگاه کنیم این خروج از روال طبیعی است. شما مبنا را گرفتید کفر و کفر یعنی تن به بندگی خدا ندادن بعد می آیید می گویید که شما معبود من را نخواهید پرستید. این که روشن است چرا باز مطرح می شود.

 

سوال: چرا به نفی بندگی پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به معبودهای کافران اکتفا نشده است آیا این نفی دو طرفه برای روشن شدن مبنای دین و عدم سازش و مسالحه بین پیامبر و کافران است.

 

سوالات ارتباطی

 

منشا هفتم: رابطه عبودیت با دین: (احتمال دارد که گفته شود که اگر با عبودیت شروع کردیم کسی که عبودیت بت را   گرفت یا کسی که عبودیت خدا را گرفت دیگر نمی تواند نه اینکه نمی خواهد تن به این دین بدهد با آن ریشه های عبودیت نمی تواند تن به دین آنها بدهد. پیامبر نمی تواند از آن چار چوب بیرون بزند با آن ریشه هایی که از عبودیت دارد. در کوچکترین حرکتش نمی تواند از آن نظام خارج شود. کاملا در چارچوب بندگی خداست.)

 

این سوره کدام یک از نیازهای من ویا جامعه را مطرح می کند که با این در فضای سوره قرار می گیرم.

 

سوال: رابطه انقطاع و بریدگی عبودیت ها با اختصاص دین هرکسی  به خودش چیست؟ انقطاع و بریدگی در عبودیتها درست کردیم گفتم لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد بعد آخرش رسیدیم به اینکه لکم دینکم و لی دین آیا این بریدگی عبودیتها با بریدگی جدایی دینها با هم ربط دارد یا خیر؟

 

سوال: رابطه عبودیت با کفر .یکجا می گویید یا ایها الکافرون که ممکن است بگویید که کافر عبد کسی نیست ولی می گویید لا اعبد ما تعبدون یک عبودیتی هم برای آنها مطرح است. عبودیت رابطه اش با کفر چیست؟ آیا کفر هم الزاما یک جور عبودیتی را به دنبال می آورد. یعنی انسانها بیایند به هر جور دین و آیینی پشت کنند و کفر بورزند آیا باز هم عبودیتی دارند؟

 

خلاصه روش کار:

 

نکاتی که جای سوال دارد را مشخص کردیم. بعد آیا خروج از روال طبیعی است یا خیر؟ بعد سعی کردیم یک سوالی طرح کنیم.

  





  • کلمات کلیدی :

  • ::: پنج شنبه 94/10/17 ::: ساعت 5:47 عصر :::   توسط علی کاظمی 
    نظرات شما: نظر